پشت درب خانه ات بر خاک، صورت میکشم
تا که تحویلم بگیری، از تو منت میکشم
بندگان مخلصت آمادهی مهمانی اند
آن قدر خالی است دستانم، خجالت میکشم
غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه
هر چه خواری میکشم از دست غفلت میکشم
کور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علی است
هرچه هم باشم مگر دست از ولایت میکشم؟!
با ولای مرتضی آقای این عالم شدم
بی علی یک لحظه هم باشم، حقارت میکشم
دور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجف
یاد انگور ضریحش، آهِ حسرت میکشم
تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین
جای سرمه، بر دو چشمم خاک تربت میکشم
دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من
زیر این پرچم، نفس، آرام و راحت میکشم
یک توسل بر رقیه حاجتم را میدهد
بی خودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت میکشم
دیدهای بابا مرا؟! همراه عمههای خود...
در سنین کودکی درد اسارت میکشم
چند جای استخوانهای نحیفم له شده
هر تکانی میخورد جسمم، مشقت میکشم
چند روزی میشود چیزی نگفتم با کسی
من خجالت از سخن گفتن به لکنت، میکشم
محمد جواد شیرازی