آوارهای فراری ام و بی نشانی ام
یاذالکرم، کنار خودت مینشانی ام؟
سرمایه ام همین به کنارت نشستن است
بیچاره میشوم اگر از خود برانی ام
سوز و نوا و لحن مناجاتی مرا
انداخت آخر از نظرت، بد دهانی ام
حرفی نمیزنی؟ چقدر دلخور از منی
چیزی بگو که تشنهی یک لَن تَرانی ام
باور نمیکنم که قیامت به موی سر
مسجود من، به سوی جهنم کشانی ام
روحم اگر چه غرق غبار معاصی است
با یاحسین میخری و میتکانی ام
با یک سلام و عرض ادب محضر حسین
امشب به صحن کرب و بلا میرسانی ام
یاد غریب ماندنِ ساعات آخرش
هر روز و شب به گریه گذشته جوانی ام
میگفت تشنه لب: جگرم سوخت، العطش
دلخون ز رسم کوفه و این میهمانی ام
برگرد زینبم، برو خیمه، نظر نکن...
بر قتلگاه، خواهر قامت کمانی ام
نگذاشت این سنان که تماماً ادا شود
تسبیح آخرین نفس آسمانی ام
طوری به بند بند تنم تیر و نیزه خورد
باید دگر مقطع الاعضا بخوانی ام
با ساربان بگو که خودش برق میزند
در زیر نور ماه، عقیق یمانی ام
محمد جواد شیرازی