loading...

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

بازدید : 814
يکشنبه 20 ارديبهشت 1399 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

نیمه‌ی ماه را قمر حسن است
طاعت ما سلام بر حسن است

هر چه از پنج اصل دین خواندیم
با فروعش، نهفته در حسن است

حمد و توحید و قدر و اعطیناست
کل قرآن به مختصر، حسن است

در سحر برکتی است لایُوصَف
علت برکت سحر حسن است

روح لبخند مرتضی و بتول
بهجت مادر و پدر حسن است

سائلی که جذام هم دارد
همدم سفره اش نگر، حسن است

هم غذا با سگی گرسنه شدن
مردِ اینگونه با هنر حسن است

فحش می‌خورد و مرحمت می‌کرد
این چه خُلقی است این قدر حسن است

دید تاریخ در میان جمل
فاتح خیبری دگر حسن است

رعد تکبیرهاش، زلزال است
خار چشم فَمَن کَفَر، حسن است

قاسمی‌که غیور کرب و بلاست
وارث تیغ شیر نر، حسن است

تیغ صلحش به عالمی‌فهماند
صاحب شوکت و ظفر حسن است

عزت مؤمنین ولایت اوست
صدفِ شأن را گهر حسن است

آن کسی که میان آل کسا
از همه شد شکسته تر حسن است

آن کسی که به چشم خود دیده
مادر افتاده در گذر حسن است

کوچه... دیوار... طشت... زهر جفا...
معنی لفظ خون جگر حسن است

محمد جواد شیرازی

بازدید : 899
پنجشنبه 17 ارديبهشت 1399 زمان : 20:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

"سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِی"

بی تابلقاییم الهی بخدیجه
دنبال فناییم الهی بخدیجه

ما را برهان از قفس علقه به دنیا
تا پر بگشاییم الهی بخدیجه

جمعیت درمانده و بیچاره شنیدی؟
آن طایفه، ماییم الهی بخدیجه

یک سوم مهمانی خوبت سپری شد
محتاج عطاییم الهی به خدیجه

شرمنده از اعمال خطاییم، مدد کن
تا توبه نماییم الهی بخدیجه

اذنی بده تا باز سوی مرقد سلطان
با گریه بیاییم الهی بخدیجه

محروم ز نوریم، خدا مرحمتی کن
دلتنگ رضاییم الهی بخدیجه

لطفی بکن امسال شب قدر ببینیم
در کرب و بلاییم، الهی بخدیجه

محتاج عطا و کرم مادر زهرا
در هر دو سراییم الهی بخدیجه

از اشک یتیمیِ غریبانه‌ی زهرا
در حال بکاییم الهی بخدیجه

***

هر جا سخن از روضه و از داغ حسین است
با آل کساییم الهی بخدیجه

با یاد غم غارت انگشتر ارباب
مشغول عزاییم الهی بخدیجه

عمری است که دلخون و پریشان شده از آن...
انگشت جداییم الهی بخدیجه

محمد جواد شیرازی

بازدید : 822
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 15:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

کیست این عاشق که می‌از جانب طور آورد
عرشیان را نغمه‌ی قدسیش در شور آورد

در بهشتش، حق برای سینه زن‌های حسین
تحفه‌‌‌ای از روضه‌های حاج منصور آورد

حاج منصوری که با یک نعره‌ی یامرتضی
از نجف تا ارک، صدها جام انگور آورد

حنجرش وقتی نوای یا رقیه سر دهد
جبرئیل از عرش بر اهل زمین نور آورد

****

مَسند او قلب عاشق‌هاست، خصم احمقش...
هرچه می‌خواهد به سوی ارک مأمور آورد

محمد جواد شیرازی

بازدید : 568
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 15:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

آواره‌‌‌ای فراری ام و بی نشانی ام
یاذالکرم، کنار خودت می‌نشانی ام؟

سرمایه ام همین به کنارت نشستن است
بیچاره می‌شوم اگر از خود برانی ام

سوز و نوا و لحن مناجاتی مرا
انداخت آخر از نظرت، بد دهانی ام

حرفی نمی‌زنی؟ چقدر دلخور از منی
چیزی بگو که تشنه‌ی یک لَن تَرانی ام

باور نمی‌کنم که قیامت به موی سر
مسجود من، به سوی جهنم کشانی ام

روحم اگر چه غرق غبار معاصی است
با یاحسین می‌خری و می‌تکانی ام

با یک سلام و عرض ادب محضر حسین
امشب به صحن کرب و بلا می‌رسانی ام

یاد غریب ماندنِ ساعات آخرش
هر روز و شب به گریه گذشته جوانی ام

می‌گفت تشنه لب: جگرم سوخت، العطش
دلخون ز رسم کوفه و این میهمانی ام

برگرد زینبم، برو خیمه، نظر نکن...
بر قتلگاه، خواهر قامت کمانی ام

نگذاشت این سنان که تماماً ادا شود
تسبیح آخرین نفس آسمانی ام

طوری به بند بند تنم تیر و نیزه خورد
باید دگر مقطع الاعضا بخوانی ام

با ساربان بگو که خودش برق می‌زند
در زیر نور ماه، عقیق یمانی ام

محمد جواد شیرازی

بازدید : 650
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 15:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

تنها نه انتظار، فراموش مان شده
تنهایی نگار، فراموش مان شده

در سردی گناه چنان منجمد شدیم
برگشتنِ بهار، فراموش مان شده

از بس گناهکاری ما را عیان نکرد
الطاف پرده دار فراموش مان شده

آخر چرا تشرف شیخ بهایی و...
فرزند مهزیار، فراموش مان شده؟!

در اوج مشکلات، فراموش مان نکرد
درد است اینکه یار، فراموش مان شده

بر هر که رو زدیم، حقارت کشیده ایم
هر وقت مُستجار فراموش مان شده

طوری فریب خورده‌ی این زندگی شدیم
سختی احتضار فراموش مان شده

از برکت دعای امام زمان مان
غم‌های بی شمار فراموش مان شده

آن قدر بی قرار حسینیم و مرقدش
کاشانه و دیار فراموش مان شده

از بس به یاد تشنگی اش گریه کرده ایم
ما آب خوش گوار، فراموش مان شده

اصلا که گفته روضه‌ی تسبیحِ آخر و...
توهین نیزه دار فراموش مان شده؟!

محمد جواد شیرازی

بازدید : 605
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

گفتم الهی... دستگیری شد نصیبم
لطف و عطای بی نظیری شد نصیبم

آماده‌ی توبیخ بودم، جای توبیخ
از جانبش خیر کثیری شد نصیبم

او جابر العظم الکسیر است و ازین رو...
با بال زخمی، اوج گیری شد نصیبم

پیش خدا از هر گزندی در امانم
دور از خدا تنها حقیری شد نصیبم

دنبال جوشن بودم و از لطف زهرا
با پنج تن، جوشن کبیری شد نصیبم

حب علی مست نجف کرده دلم را
از برکتش، روح غدیری شد نصیبم

فخرم شده این مرتبه، عبدالحسینم
الحق، عجب نعم الامیری شد نصیبم

تشنه شدم وقت غروب و رزق گریه...
بر جسم مانده بر حصیری شد نصیبم

یاد رقیه کردم و از برکت او
سرمایه‌های چشم گیری شد نصیبم

می‌گفت با بابای خود طفل سه ساله
دیدی چه شد؟! رخت اسیری شد نصیبم

من که سر دوش عمو عزت چشیدم
در شام و کوفه سر به زیری شد نصیبم

گرچه گرسنه از غذا ماندم به جایش
از ضربه‌ی شلاق، سیری شد نصیبم

وقتی مرا با تازیانه قاتلت زد
افتادن دندان شیری شد نصیبم

محمد جواد شیرازی

بازدید : 519
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

دنبال بد هستی اگر، من بدترینم
بی آبرو نزد کرام الکاتبینم

یک ذره حاجات مرا تا دیر دادی
بلوا به پا کردم، کجا رفته یقینم؟!

زانو بغل کردم ببینی بی پناهم
از بار سنگین گناهم، شرمگینم

دست مرا امشب نگیری، شک ندارم...
روز قیامت در صفوف مذنبینم

ممنونم از لطفت، اجازه داده‌‌‌ای باز
در پای سفره، پیش خوبان می‌نشینم

پابند حبت کن دل هرجایی ام را
شیطان نشسته دست بسته، در کمینم

با اذن زهرا سینه چاک بوترابم
نام علی هک گشته بر روی نگینم

حیدر که جای خود، غلام قنبرم من
عبد غلامان امیرالمؤمنینم

تا کربلا پر می‌کشم هر جا که باشم
تا می‌گذارم بر روی تربت، جبینم

از محضرت یک خواهشی دارم، خدایا
زنده نگه دارم محرم را ببینم

زنده نگه دارم، ببینم کربلا را
دلتنگ دیدار حسین و اربعینم

با هر سلام لحظه‌ی افطار، هر شب
لبیک گوی ناله‌ی هَل مِن مُعینم

امشب کنار علقمه روضه گرفتم
گریان چشمان یل اُم البنینم

اُم البنین با چشم تر یک عمر می‌گفت:
چشمت چه شد، شیرِ حماسه آفرینم

ای کاش بودم کربلا تا آخرین بار
از ماهِ روی خونی ات بوسه بچینم

ای کاش بودم، پاک می‌کردم ز رویت
خون سر پاشیده را با آستینم

محمد جواد شیرازی

بازدید : 543
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

پشت درب خانه ات بر خاک، صورت می‌کشم
تا که تحویلم بگیری، از تو منت می‌کشم

بندگان مخلصت آماده‌ی مهمانی اند
آن قدر خالی است دستانم، خجالت می‌کشم

غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه
هر چه خواری می‌کشم از دست غفلت می‌کشم

کور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علی است
هرچه هم باشم مگر دست از ولایت می‌کشم؟!

با ولای مرتضی آقای این عالم شدم
بی علی یک لحظه هم باشم، حقارت می‌کشم

دور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجف
یاد انگور ضریحش، آهِ حسرت می‌کشم

تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین
جای سرمه، بر دو چشمم خاک تربت می‌کشم

دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من
زیر این پرچم، نفس، آرام و راحت می‌کشم

یک توسل بر رقیه حاجتم را می‌دهد
بی خودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت می‌کشم

دیده‌‌‌ای بابا مرا؟! همراه عمه‌های خود...
در سنین کودکی درد اسارت می‌کشم

چند جای استخوان‌های نحیفم له شده
هر تکانی می‌خورد جسمم، مشقت می‌کشم

چند روزی می‌شود چیزی نگفتم با کسی
من خجالت از سخن گفتن به لکنت، می‌کشم

محمد جواد شیرازی

بازدید : 675
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

دانلود فایل تصویری شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی


بازارها باز و تمام کارها دایر
آیا روا باشد حرم این گونه بی زائر...؟!

پیداست از بی اعتقادی‌ها، زبانم لال...
تنها حرم ناامن می‌باشد علی الظاهر

افتاده کار ما به دست آن منافق که
با شمرهای روز دارد هرهر و کرکر

دل، بی گمان مغلوب دنیا می‌شود آری
بر شأن اهل بیت وقتی نیست مُستَبصِر

حق کریمان است این رفتارهای ما؟!
کم برکت و خوبی شده از سویشان صادر؟!

حالا توجه کن میان این همه غفلت
زهرای مرضیه است بر رفتار ما ناظر

گفتند در خانه بمانید و نفهمیدند
بیت امامان است حصن بنده‌ی شاکر

آرامش و امنیت ما صحن سلطان است
مرگ است این دنیای بی آرامشِ خاطر

دلتنگ صحن حضرت موسی الرضا هستیم
بیتاب رفتن در شعاع رحمتی وافر

هر روز عاشوراست... مردم فکر خود باشند...
فرزند زهرا می‌شود تنها، بِلاناصر

محمد جواد شیرازی

بازدید : 599
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 20:18
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سبوی معرفت

آن بانویی که داشت نورش جلوه‌ی رب
آن بانویی که بود نامش زینتِ أب
آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب
در بستری بی سایه بان می‌سوخت در تب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

با صبرِ زهرایی حماسه آفریده
یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟!
بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده
در ازدحام دشمنانش شد معذب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید
آن قدر داغ و روضه‌های بی کران دید
آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید
بر کعبه‌ی داغ و رزایا شد ملقب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

ای وای از داغِ چهل منزل اسیری
در شام، شرمنده شدن با سر به زیری
آیا شده با آستینت رو بگیری؟!
در شام و کوفه قامت او شد مورّب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب


بزم شراب و زینب و چشمان پرخون

بودند آن جا کاش زیر چرخ گردون

یا زینبیون یا سپاه فاطمیون

بودند آن جا کاش یارانی مقرب

ای روزگار پست، بد کردی به زینب

دارد بساط گریه بر ارباب هر روز
یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز
هم ناله می‌شد با رباب و آب هر روز
یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

می‌دید در گودال غرق خون، تنش را
می‌دید با چشمان تر، جان کندنش را
می‌دید، دشمن می‌کِشد پیراهنش را
می‌دید جسمش می‌رود در زیر مرکب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد
یاد نظاره کردنش از روی تل کرد
پیراهن خونی دلبر را بغل کرد
جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب


محمد جواد شیرازی

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 28
  • بازدید کننده امروز : 26
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 54
  • بازدید ماه : 694
  • بازدید سال : 1391
  • بازدید کلی : 77960
  • کدهای اختصاصی