همین کهبر دو دست شیر حق، طناب بسته شد
به تازیانه، بازوی حبیبه اش شکسته شد
چنان زدند بی هوا لگد به بار شیشه اش
نوشته اند بعد از آن نماز او نشسته شد
همین کهبر زمین بدون اختیار خود نشست
تمام بند بند آسمان ز هم گسسته شد
جوان خانهی علی، دعا برای مرگ کرد
ز بس که از عذاب پهلوی شکسته، خسته شد
چکید قطرههای خون مرتباً به بستر و
شبیه لالههای لاله زار، دسته دسته شد
وصیتش به زینب و سؤال بی جواب او
چرا کفن کم آمده؟ چه زود بقچه بسته شد
پس از حسین که تنش کفن نشد به کربلا
کفن برای نوکر حسین، ناخجسته شد
محمد جواد شیرازی